ترجمه کلمه imminution

imminution کاهش ،کسر،کم شدگى ،باريک شدگى ،خرد،کوچک

ترجمه کلمه immingle

immingle درهم اميختن ،بهم اميختن ،مخلوط کردن

imminently بطور تهديد کننده ،بطور خطرناک

imminent “نزديک ،قريب الوقوع ،حتمى قانون ـ فقه : قريب الوقوع ،تهديد کننده علوم نظامى : خطرناک”

imminency )imminence(نزديکى ،مشرف بودن ،قرابت ،وقوع خطر نزديک

imminence “قرابت وقوع ، )imminency(نزديکى ،مشرف بودن ،قرابت ،وقوع خطر نزديک قانون ـ فقه : خطر تهديد کننده”

immigratory مهاجرتى

immigration “مهاجرت از….. ،درون کوچى ،مهاجرت ،کوچ قانون ـ فقه : مهاجرت ،توطن روانشناسى : درون کوچى زيست شناسى : برون کوچى بازرگانى : مهاجرت بداخل”

immigrate “مهاجرت کردن( بکشور ديگر)،ميهن گزيدن ،توطن اختيار کردن ،اوردن ،نشاندن ،کوچ کردن قانون ـ فقه : توطن”

i f. cold سردم است