ترجمه کلمه impaste

impaste خمير کردن ،خمير گرفتن ،رنگ غليظ زدن به

ترجمه کلمه impassivity

impassivity بيحسى ،متانت ،ارامش ،پوست کلفتى ،خون سردى

impassiveness تالم ناپذيرى ،بيحسى ،پوست کلفتى ،خون سردى ،ارامش

impassively بى نشان دادن احساس درد يا عاطفه ،بطور تالم ناپذير،ازروى بى عاطفگى

i. for doing any thing عدم صلاحيت در همه کارها

impassive تالم ناپذير،بيحس ،پوست کلفت ،بى عاطفه ،خونسرد

impassioned برانگيخته ،تهييج شده ،بهوس افتاده ،به جنبش درامده

impassionate بر انگيخته ،شوريده ،تحريک شده ،تهييج شده ،به جنبش امده ،بهوس افتاده

impassion بر انگيختن ،شوراندن ،تحريک کردن ،به هيجان اوردن ،بر سر شهوت اوردن

impassibly بطور تالم پذير،بى نشان دادن احساس درد،بى نشان دادن عاطفه