ترجمه کلمه congested

congested “در هم فشرده علوم نظامى : فشرده انباشته شده بهم فشرده”

ترجمه کلمه congest

congest انبوه شدن ،متراکم کردن ،گرفته کردن

congeries توده ،انباشته ،تراکم ،انبوه ،کومه ،کپه

conger مارماهى بزرگ

congenitally ارثا،ازشکم مادر

congenital “مادر زادى ،ارثى ،موروثى ،ذاتى ،خلقتى روانشناسى : مادرزادى”

congeniality همخوئى ،موافقت

congenial همخو،هم مشرب ،داراى تجانس روحى ،هم سليقه

congenerous هم نژاد،وابسته ،هم اصل ،هم ذات

congeneric همجنس ،متجانس