ترجمه کلمه consular officer

consular officer قانون ـ فقه : مامور کنسولى

ترجمه کلمه consular invoice

consular invoice “برگه فروش با مهر کنسول گرى بازرگانى : سياهه تائيد شده توسط کنسولگرى ،صورتحساب با مهر کنسول گرى”

consular fee بازرگانى : کارمزد کنسولى

consular district قانون ـ فقه : منطقه عمل کنسول

consular corps قانون ـ فقه : هيات کنسولى

consular convention “عهد نامه کنسولى قانون ـ فقه : عهد نامه اى که جهت مبادله کنسول بين دو کشور منعقد مى شود”

consular agent “نايب کنسول ،قائم مقام کنسول( در محلهايى که کنسول وجود ندارد) قانون ـ فقه : نماينده کنسولى”

consular “کنسولى قانون ـ فقه : منسوب به کنسول”

consulage بازرگانى : هزينه اى که کنسول گرى جهت تاييد صورتحساب دريافت مى نمايد

consul-general ژنرال قونسول