crupper تکه چرمى که به پشت زين بسته ميشود واز زير دم اسب ميگذرد،رانکى ،پاردم
Read More »Author Archives: danaadmin
ترجمه کلمه cruor
cruor خون بسته ،دلمه خون
Read More »ترجمه کلمه crunching
crunching کامپيوتر : متراکم کردن برنامه براى جاى دادن تعداد زياد دستورالعملها در فضايى کوچک
Read More »ترجمه کلمه crunch
crunch “صداى خرد کردن يا خرد شدن چيزى زير دندان يا زير چرخ وغيره ،خرد شدن کامپيوتر : بيان ظرفيت کامپيوتر براى پردازش اعداد و انجام اعمال رياضى”
Read More »ترجمه کلمه crumpled rose leaf
crumpled rose leaf چيزى که خوشى انسان را منغض ميکند
Read More »ترجمه کلمه crumple
crumple مچاله کردن ،از اطو انداختن
Read More »ترجمه کلمه crump
crump کج ،منحنى ،خم کردن ،پيچيده ،چين دار،داراى چين وچروک
Read More »ترجمه کلمه crummy
crummy )=crumby(مانند مغز نان ،خميرى ،اکبيرى ،نکبتى
Read More »ترجمه کلمه crumby
crumby )=crummy(مانند مغز نان ،خميرى ،اکبيرى ،نکبتى
Read More »ترجمه کلمه crumbly
crumbly خردشونده ،ترد
Read More »