ترجمه کلمه disarticulate

disarticulate از هم جدا کردن ،بند از بند( چيزى )جدا کردن ،از هم جدا شدن ،منفصل شدن

ترجمه کلمه disarray

disarray اغتشاش ،بى نظمى ،درهم و برهمى

disarrangement بى ترتيبى

disarrange به هم زدن ،بى ترتيب کردن ،مختل کردن ،بر هم زدن

disarmament “خلع سلاح قانون ـ فقه : خلع سلاح علوم نظامى : غير مسلح کردن”

disarm “از ضامن خارج کردن ،خلع سلاح کردن بى اثر کردن مين ،خنثى کردن ،خلع سلاح کردن ،به حالت اشتى درامدن علوم نظامى : غير مسلح کردن”

disapproved قانون ـ فقه : مکروه

disapprove “قبول نکردن ،ناپسند شمردن ،رد کردن ،تصويب نکردن قانون ـ فقه : تصويب نکردن علوم نظامى : رد کردن”

disapproval عدم رضايت ،عدم تصويب

disapprobatory تقبيح اميز،مذمت اميز