formulation “تعيين کردن ،تهيه ،جمع اورى فرمول بندى کردن ،صورت بندى ،تدوين ،تنظيم ،قاعده سازى ،دستور سازى ،تبديل به قاعده رمزى معمارى : بيان رياضى شيمى : فرمولبندى روانشناسى : تدوين بازرگانى : صورتبندى علوم نظامى : تحت قواره معين دراوردن”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه formulism
formulism رعايت کامل فرمول يا قاعده ،فرمول دوستى ،قاعده ،فرمول)
Read More »ترجمه کلمه formulization
formulization )=formulation(فرمول بندى ،فرمول سازى
Read More »ترجمه کلمه formulize
formulize )=formulate(بصورت فرمول دراوردن
Read More »ترجمه کلمه formularize
formularize بصورت فرمول دراوردن ،تحت قاعده در اوردن ،مدون کردن
Read More »ترجمه کلمه formulary
formulary دستور نامه ،کتاب دستور يا قاعده ،کتاب نماز
Read More »ترجمه کلمه formulate
formulate “بشکل قاعده دراوردن يا ادا کردن ،کوتاه کردن ،فرمول بندى کردن ،تنظيم کردن معمارى : بيان داشتن بزبان رياضى قانون ـ فقه : تنظيم کردن”
Read More »ترجمه کلمه formulaic
formulaic مثل يا وابسته به فرمول
Read More »ترجمه کلمه financial agency
financial agency اداره دارايى ،اداره ماليه
Read More »ترجمه کلمه formularization
formularization فرمول سازى ،کوتاه سازى ،ضابطه سازى
Read More »