fundament پى ،ته ،اساس ،پايه ،بنياد
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه functor
functor عمل کننده ،اجراکننده ،انجام دهنده
Read More »ترجمه کلمه fund
fund “قرضه دولتى سهام ،دارائى ،اعتبار مالى ،موجودى ،تنخواه ،ذخيره وجوه احتياطى ،صندوق ،سرمايه ثابت يا هميشگى ،پشتوانه ،تهيه وجه کردن ،سرمايه گذارى کردن قانون ـ فقه : صندوق بازرگانى : ذخيره ،سرمايه ،دارائى علوم نظامى : سرمايه”
Read More »ترجمه کلمه fund code
fund code علوم نظامى : کد اعتبارات
Read More »ترجمه کلمه functionery
functionery “مامور،عامل قانون ـ فقه : وظيفه دار”
Read More »ترجمه کلمه functioning
functioning درحال کار،داير
Read More »ترجمه کلمه functions of money
functions of money “وظائف پول بازرگانى : نقش پول”
Read More »ترجمه کلمه functionally
functionally ازلحاظ وظيفه ( اندامها) ،چنانکه وابسته به وظيفه اندامى باشد
Read More »ترجمه کلمه functionary
functionary مامور،کارگذار
Read More »ترجمه کلمه functionate
functionate انجام وظيفه کردن
Read More »