ترجمه کلمه governorship

governorship “فرماندارى ،استاندارى ،حکومت قانون ـ فقه : حکمرانى”

ترجمه کلمه gambusia

gambusia (ج.ش ).ماهى ابنوس قسمت هاى نسبتا گرمسير

governor-generalship استاندارى

governor of a rural district قانون ـ فقه : دهدار

governor balance weight علوم مهندسى : وزنه تعادل رگولاتور

governor carburettor علوم مهندسى : کاربراتور گاورنرى

governor general “حاکم کل ،فرماندار کل ،فرمانفرما،والى ،استاندار قانون ـ فقه : استاندار”

governmentalize پيرو و تابع قانون کردن ،تحت کنترل حکومت در اوردن ،بصورت دولتى در اوردن

governor “دستگاه فرمان خودکار،گاورنور،والى حکمران ،فرماندار،حاکم ،حکمران ،فرمانده قانون ـ فقه : والى ،رئيس زندان علوم نظامى : استاندار”

governor (= gaverner) “گاورنر،رگولاتور،تنظيم کننده علوم مهندسى : ناظم”