ترجمه کلمه indurated

indurated معمارى : سخت شده

ترجمه کلمه induration

induration سختى ،پينه خوردگى ،سخت دلى عمل سخت کردن يا پينه دار کردن ،تصلب

indurative سخت کننده

induplicate علوم نظامى : در دو نسخه

indurate سخت کردن ،سفت کردن ،پينه خورده کردن ،بى حس کردن ،(مج ).پوست کلفت کردن

i was busy at the moment در ان وقت کار داشتم

indulgently از روى اغماض و مساهله

indult جواز،پروانه ،اجازه نامه ،امتياز،فتوا

indulgence in one’s wishes تسليم بخواهش هاى نفس ،ترضيه نفس

indulgent بخشنده ،زياده رو