ingratiatory طرف توجه قرار دهنده ،اميخته بخود شيرينى
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه ingratitude
ingratitude ناسپاسى ،نمک ناشناسى ،ناشکرى ،نمک بحرامى
Read More »ترجمه کلمه ingrave (to)
ingrave (to) معمارى : کندن – نقر کردن
Read More »ترجمه کلمه i wrote as neatly as he did
i wrote as neatly as he did من همان اندازه پاکيزه هستم که او نوشت
Read More »ترجمه کلمه ingratiation
ingratiation “خود شيرينى ،مورد لطف و توجه قرار دادن روانشناسى : خودشيرينى”
Read More »ترجمه کلمه ingrate
ingrate ظلم کردن بر،تعدى کردن ،فشار وارد اوردن بر،نمک ناشناسى کردن ،ناسپاس ،نمک ناشناس ،ناشکر،حق ناشناس
Read More »ترجمه کلمه ingratiate
ingratiate خود شيرينى کردن ،مورد لطف و عنايت قرار دادن ،طرف توجه قرار دادن ،ارضاء کردن ،داخل کردن
Read More »ترجمه کلمه ingratiatingly
ingratiatingly ازراه خود شيرينى
Read More »ترجمه کلمه ingraft
ingraft رنگ زدن ،رنگ ثابت زدن ،(مج ).اسقاء کردن ،اشباع کردن ،در جسم چيزى فروکردن ،در ذهن جانشين کردن
Read More »ترجمه کلمه ingrain
ingrain نخ رنگى ،نخى که قبلا الياف ان رنگ شده است ،خطوط و خالهاى رنگارنگ کاغذ ديوارى ،رنگ ثابت خورده ،نبافته رنگ شده ،ديرنيه
Read More »