intestinal “روده اى ،امعايى ،روده دار روانشناسى : روده اى”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه ictus
ictus سکته ،ضرب ،ضربان ،تپش ،حمله ناگهانى بيهوشى
Read More »ترجمه کلمه intestable
intestable فاقد صلاحيت ،وصيت کردن ،ناشايسته براى گواه بودن يا گواهى دادن
Read More »ترجمه کلمه intestacy
intestacy “نداشتن وصيت نامه قانون ـ فقه : فوت پيش از وصيت”
Read More »ترجمه کلمه intestate
intestate “بدون وصيت ،متوفاى بى وصيت ،فاقد وصيت نامه قانون ـ فقه : کسى که بدون وصيت مى ميرد،کسى که پيش از وصيت کردن فوت کرده است”
Read More »ترجمه کلمه interwreathe
interwreathe بهم پيچيدن ،حلقه کردن
Read More »ترجمه کلمه interwrought
interwrought در هم اميخته ،در هم سرشته ،بهم جوش خورده
Read More »ترجمه کلمه interzonal tournament
interzonal tournament ورزش : تورنمنت انترزونال يا بين قاره اى شطرنج
Read More »ترجمه کلمه icterus
icterus (طب )زردى ،يرقان
Read More »ترجمه کلمه interwed
interwed در يمان هم ازدواج کردن ،دختر دادن و دختر گرفتن ،با هم پيوند کردن
Read More »