knock reducer شيمى : ضد کوبش
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه knock together
knock together بهم خوردن ،بهم زدن ،بهم چسباندن
Read More »ترجمه کلمه knock up
knock up سردستى اماده کردن ،بهم زدن ،برخورد کردن ،تحريک کردن ،از کار انداختن ،بپايان رساندن ،ابستن کردن ،ناراحت کردن
Read More »ترجمه کلمه knock-out tournament
knock-out tournament ورزش : تورنمنت حذفى شطرنج
Read More »ترجمه کلمه knock rating
knock rating علوم هوايى : ميزان بهسوزى
Read More »ترجمه کلمه kappa effect
kappa effect روانشناسى : اثر کاپا
Read More »ترجمه کلمه knock one on the head
knock one on the head مشت بر کله کسى زدن
Read More »ترجمه کلمه knock-out
knock-out ناتوان سازنده ،زمين زن ،بيرون انداز
Read More »ترجمه کلمه knock-on
knock-on “بلند شدن توپ از زمين از ضربه دست بازيگر( رگبى) ورزش : بلند شدن توپ از زمين از ضربه دست بازيگر”
Read More »ترجمه کلمه knock on the head
knock on the head خنثى کردن ،باطل کردن ،نقش بر اب کردن
Read More »