magnetic sweeping علوم دريايى : روبيدن مغناطيسى
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه monitorial
monitorial وابسته به ( وظيفه ) مبصر،اخطار اميز،اندرزاميز
Read More »ترجمه کلمه monitor system
monitor system سيستم مبصر
Read More »ترجمه کلمه monitor unit
monitor unit واحد مبصر
Read More »ترجمه کلمه monitor roof
monitor roof معمارى : بام فانوسى
Read More »ترجمه کلمه monitor routine
monitor routine روال مبصر
Read More »ترجمه کلمه monitor
monitor “يک برنامه کنترلى ،صفحه نمايش تصوير،مونيتور،نمايشگر،ديده بانى کردن ،فرابين ،بازديد کار دستگاه ،رله کردن پيامها تقويت ارسال امواج ،به گوش بودن گوش دادن ،ناظر بودن ،بازبين ،بازبينى کردن ،اگاهى دهنده ،انگيزنده ،گوشيار،(در راديو )به علائم رمزى مخابراتى گوش دادن ،مبصر،ديده بانى کردن کامپيوتر : صفحه نمايش روانشناسى : نظارت کردن زيست شناسى : فرانگر ورزش : اگاه ساز علوم ...
Read More »ترجمه کلمه monitor program
monitor program برنامه مبصر
Read More »ترجمه کلمه monition
monition اخطار،اندرز،اگاهى
Read More »ترجمه کلمه monitive
monitive اخطارى ،اندرز اميز
Read More »