near sighted نزديک بين
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه near side
near side “سمت چپ اسب ورزش : سمت اسباب که ژيمناست بدان نزديک ميشود”
Read More »ترجمه کلمه nail-biting
nail-biting روانشناسى : ناخن خايى
Read More »ترجمه کلمه near shore
near shore “کرانه اى علوم نظامى : نزديک به ساحل”
Read More »ترجمه کلمه near point
near point “نقطه نزديک( در بينايى) روانشناسى : نقطه نزديک”
Read More »ترجمه کلمه near random
near random دستيابى تقريباتصادفى
Read More »ترجمه کلمه near money
near money بازرگانى : شبه پول
Read More »ترجمه کلمه near of kin
near of kin بسيارنزديک درخويشاندى
Read More »ترجمه کلمه near leg pickup and turnover
near leg pickup and turnover “نوعى کنده رو،گرفتن يک پا و پس گردن و پيچاندن( کشتى) ورزش : گرفتن يک پا و پس گردن و پيچاندن”
Read More »ترجمه کلمه near letter quality
near letter quality کامپيوتر : خروجى چاپ شده توسط چاپگرهاى نقطه ماتريسى که به اندازه خروجى چاپگرهاى با کيفيت حروف عالى خوانا نمى باشد
Read More »