operating capital بازرگانى : سرمايه در گردش
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه oblique question
oblique question پرسش غيرمستقيم
Read More »ترجمه کلمه operating budget
operating budget “بودجه بهره بردارى بازرگانى : بودجه عملياتى”
Read More »ترجمه کلمه operating agency
operating agency “شعبه عامل علوم نظامى : قسمت اجرايى”
Read More »ترجمه کلمه operating bridge
operating bridge “پلى که جهت عبور و انتقال وسايل کار در کارگاه ساختمانى ساخته مى شود عمران : پل بهره بردارى معمارى : پل کارگاهى”
Read More »ترجمه کلمه operatic
operatic مربوط به اپرا
Read More »ترجمه کلمه operating
operating عامل ،عملياتى
Read More »ترجمه کلمه operate
operate “کار کردن ،فرمان دادن ،عمل کردن بکار افتادن ،به کار انداختن ،خريد و فروش کردن ،بفعاليت واداشتن ،بکار انداختن ،گرداندن ،اداره کردن ،راه انداختن ،داير بودن ،عمل جراحى کردن ،عمل کردن ،بهره بردارى کردن علوم مهندسى : اتصال دادن قانون ـ فقه : از حسابى استفاده کردن بهره بردارى کردن علوم نظامى : معامله کردن”
Read More »ترجمه کلمه operate (to)
operate (to) “بکار انداختن ،اداره کردن معمارى : داير بودن”
Read More »ترجمه کلمه operant conditioning
operant conditioning “شرطى شدن کنش گر روانشناسى : شرطى شدن عامل”
Read More »