operator console “پيشانه اپراتور،پيشانه متصدى کامپيوتر : کنسول اپراتور”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه operator
operator “عملگر،کارگردان ،اپراتور،تلگرافچى ،متصدى دستگاه ،متصدى ،عمگر،گرداننده ،عمل کننده ،تلفن چى علوم مهندسى : عامل کامپيوتر : اپراتور الکترونيک : پخشگر قانون ـ فقه : متصدى شيمى : عملگر بازرگانى : متصدى ماشين ،مجرى علوم نظامى : خدمه وسيله”
Read More »ترجمه کلمه obliquity
obliquity انحراف اخلاقى ،گمراهى ،کجى
Read More »ترجمه کلمه operatize
operatize بشکل اپرا در اوردن
Read More »ترجمه کلمه operative part of a deed
operative part of a deed قانون ـ فقه : قسمت اصلى سند
Read More »ترجمه کلمه operatively
operatively بطور موثر يا عملى
Read More »ترجمه کلمه operations room (ops room)(rn)
operations room (ops room)(rn) “اتاق عمليات علوم دريايى : syn :combat information centre )CIC,USN(”
Read More »ترجمه کلمه operative
operative “عملى ،کارگر،قابل استفاده ،موثر،داير،عامل ،عمل کننده قانون ـ فقه : نافذ”
Read More »ترجمه کلمه operations personal
operations personal کامپيوتر : پرسنل عمليات
Read More »ترجمه کلمه operations research
operations research “کامپيوتر : تحقيق در عمليات علوم نظامى : تحقيقات از نظر کار و عمليات يک قسمت يا دستگاه”
Read More »