orientation reflex روانشناسى : بازتاب سوگيرى
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه orientation forces
orientation forces شيمى : نيروهاى دو قطبى – دو قطبى
Read More »ترجمه کلمه observ (astron)
observ (astron) علوم دريايى : رصد کردن
Read More »ترجمه کلمه orientate
orientate جهت يابى ،راهنمايى ،توجه بسوى خاور،اشناسازى
Read More »ترجمه کلمه orientation
orientation “تمايل ،جهتگيرى ،جهاتيابى ،توجيه کردن ،روانه کردن ،جهت گيرى ،اشنايى ،راهنمايى ،گرايش ،جهت يابى کامپيوتر : موقعيت الکترونيک : جهتدارى عمران : تعيين موقعيت معمارى : تعيين موقعيت شيمى : سوى روانشناسى : تشخيص موقعيت بازرگانى : تعيين جهت ورزش : توجيه علوم نظامى : روانه کردن دستگاهها”
Read More »ترجمه کلمه orientalizing style
orientalizing style “شيوه خاورمابى معمارى : سبک شرقى”
Read More »ترجمه کلمه orientally
orientally بشيوه خاوريان ،بسبک شرقى ها
Read More »ترجمه کلمه orientalist
orientalist خاور شناس ،مستشرق
Read More »ترجمه کلمه orientalize
orientalize شيوه يا ايين خاوريان را پيروى کردن ،خاورى شدن ،شرقى ماب شدن
Read More »ترجمه کلمه oriental
oriental مشرقى ،اسيايى ،خاورى
Read More »