osteogenesis پيدايش استخوان ،تشکيل استخوان
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه o dear me
o dear me اه ،افسوس
Read More »ترجمه کلمه osteoclasis
osteoclasis استخوان شکنى براى درست کردن اندان ناقص
Read More »ترجمه کلمه offal
offal اشغال ،اخال ،کف ،مواد زائد،لاشه
Read More »ترجمه کلمه observer
observer “ديده بان ،ناظر عينى ،ناظر يا مشاهده کننده ،مشاهده کننده ،مراقب ،پيرو رسوم خاص قانون ـ فقه : ناظر ورزش : گواه تعيين شده از طرف کميته برگزارکننده مسابقه گلف براى گزارش دادن نقض مقررات به داور علوم نظامى : ديدبان جلوى توپخانه”
Read More »ترجمه کلمه off year
off year سال کم محصول ،سال کم فعاليت ،سال کسادى
Read More »ترجمه کلمه osteoblast
osteoblast ياخته استخوان ساز
Read More »ترجمه کلمه offbeat
offbeat قطعه موسيقى ناهماهنگ ،مغاير،خل
Read More »ترجمه کلمه ostentatious
ostentatious متظاهر،خودنما،خودفروش
Read More »ترجمه کلمه offence against public order
offence against public order قانون ـ فقه : جرائم بر عليه نظم عمومى
Read More »