standarize قانون ـ فقه : با نمونه يا عيار قانونى مطابقت کردن استاندارد کردن
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه sportswriter
sportswriter وقايع نگار ورزشى ،خبرنگار ورزشى روزنامه
Read More »ترجمه کلمه sporty
sporty ورزشى ،ورزشکارانه ،جلف
Read More »ترجمه کلمه standards enforcer
standards enforcer کامپيوتر : اجراکننده استانداردها
Read More »ترجمه کلمه saturated solution
saturated solution شيمى : محلول سير شده
Read More »ترجمه کلمه standardized score
standardized score روانشناسى : نمره بهنجار شده
Read More »ترجمه کلمه sporulation
sporulation هاگزايى ،هاگ اور شدن ،توليد هاگ
Read More »ترجمه کلمه standardized test
standardized test روانشناسى : ازمون ميزان شده
Read More »ترجمه کلمه spot
spot “نقدا””،کمان] ،تشخيص دادن ،کشف کردن ،ديدن ،مشاهده کردن گلوله ها،پيداکردن محل نقاط با ديدبانى ،ديدبانى کردن ،در محل ،در جا،تنظيم تير کردن ،نقطه ،مکان ،محل ،لک ،موضع ،زمان مختصر،لحظه ،لکه دارکردن ،لکه دار شدن ،باخال تزئين کردن ،درنظرگرفتن ،کشف کردن ،اماده پرداخت ،فورى ،بجا اوردن علوم مهندسى : موضع الکترونيک : نقطه قانون ـ فقه : به طور نقد ...
Read More »ترجمه کلمه standardized
standardized “استاندارد شده علوم نظامى : مطابق نمونه و معيار عمومى تهيه شده”
Read More »