splinter (to) “تراش دادن معمارى : لاشه کردن چوب”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه statable
statable )stateable(اظهار کردنى ،قابل اظهار يا توضيح
Read More »ترجمه کلمه stasis
stasis “وقف ،بند امدن ،(طب )گرفتگى( درجريان چيزهايى مثل خون در رگ يا مدفوع در روده)،(فيزيک )حالت سکون ،تعادل ورزش : ايستاز”
Read More »ترجمه کلمه splinter bone
splinter bone قصبه صغرى ،ساق کوچک ،قزن قفلى
Read More »ترجمه کلمه stat
stat “statistical کامپيوتر : photostat”
Read More »ترجمه کلمه splinter deck
splinter deck علوم نظامى : پل زره پوش ناو
Read More »ترجمه کلمه splinterproof
splinterproof “سنگر ضد ترکش گلوله علوم نظامى : ضد بسکهاى گلوله ضد قطعات گلوله”
Read More »ترجمه کلمه stash
stash انبار کردن ،ذخيره کردن( درمحل مخفى براى اينده)،انباشتن ،محبوس کردن ،پنهانگاه
Read More »ترجمه کلمه splinter screen
splinter screen علوم نظامى : پوسته زره پوش اطراف پل فرماندهى ناو
Read More »ترجمه کلمه starve
starve گرسنگى کشيدن ،از گرسنگى مردن ،گرسنگى دادن ،قحطى زده شدن
Read More »