snowslide سرسره برفى
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه subrogation
subrogation “(حق ).جانشينى ،وکالت ،نيابت ،جانشين سازى قانون ـ فقه : قائم مقامى بازرگانى : وکالت”
Read More »ترجمه کلمه subroc
subroc علوم نظامى : موشک نصب شده روى زيردريايى موشک مخصوص زيردريايى
Read More »ترجمه کلمه snowstorm
snowstorm “بوران ،کولاک برف معمارى : دمه”
Read More »ترجمه کلمه subrogate
subrogate قائم مقام تعيين کردن ،بجاى ديگرى تعهداتى بعهده گرفتن ،جانشين ديگرى کردن
Read More »ترجمه کلمه subreption
subreption (حق ).تلبيس ،اختفاى حقايق براى استفاده خود،تدليس
Read More »ترجمه کلمه snowsuit
snowsuit لباس پنبه دار وزمستانى مخصوص بچه
Read More »ترجمه کلمه subregion
subregion يکى از تقسيمات اوليه ناحيه ،بخش ،ناحيه
Read More »ترجمه کلمه snowy
snowy برفى ،پوشيده از برف ،سفيد همچون برف ،سفيد
Read More »ترجمه کلمه snub cable
snub cable علوم دريايى : ناگهان ترمز کردن
Read More »