sliding seat ورزش : نشيمنگاه متحرک در قايق مسابقه
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه superintend
superintend “رياست يا نظارت کردن بر،رياست کردن ،نظارت کردن بر،سرپرستى کردن قانون ـ فقه : اداره کردن”
Read More »ترجمه کلمه sliding tackle
sliding tackle ورزش : تکل درحال ليز خوردن
Read More »ترجمه کلمه superincumbent
superincumbent (مج ).داراى فشار زياد،فشارى ،خميده ،از بالا
Read More »ترجمه کلمه sliding sluices
sliding sluices معمارى : دريچه کشويى مستغرق
Read More »ترجمه کلمه sliding wedge
sliding wedge “کشوى متحرک علوم نظامى : تيغه متحرک کولاس گاوه اى افقى”
Read More »ترجمه کلمه superimposition
superimposition تحميل زائد،قرار گيرى بر روى چيز ديگر
Read More »ترجمه کلمه superimpose
superimpose “روى چيزى قرار گرفتن ،اضافه شدن بر علوم مهندسى : مزيد کردن روانشناسى : فرانهادن”
Read More »ترجمه کلمه slight
slight مقدار ناچيز،شخص بى اهميت ،ناچيز شمارى ،بى اعتنايى ،تحقير،صيقلى ،لاغر،نحيف ،باريک اندام ،پست ،حقير،فروتن ،کودن ،قليل ،اندک ،کم ،ناچيز شمردن ،تراز کردن
Read More »ترجمه کلمه superimposed
superimposed “مازاد بر احتياج علوم نظامى : اتش اضافى”
Read More »