service element “عنصرى از نيروهاى مسلح که در عمليات شرکت دارد،عنصر شرکت کننده در عمليات عنصر خدماتى علوم نظامى : عنصر ادارى”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه service force
service force “يکان خدمات علوم نظامى : يکان خدماتى دريايى”
Read More »ترجمه کلمه self-command
self-command روانشناسى : تسلط بر خود
Read More »ترجمه کلمه service industries
service industries “فعاليتهاى خدماتى بازرگانى : اشتغالهاى خدماتى”
Read More »ترجمه کلمه self coloured
self coloured داراى رنگ يکدست ،يک رنگ ،داراى رنگ طبيعى
Read More »ترجمه کلمه self collected
self collected خود دار،داراى کف نفس ،حواس جمع
Read More »ترجمه کلمه service industry
service industry بازرگانى : صنعت خدمات
Read More »ترجمه کلمه self closing
self closing بطور خودکار بسته شونده
Read More »ترجمه کلمه salepmanship
salepmanship (مهارت ) فروشندگى
Read More »ترجمه کلمه service line
service line “خط سرويس ،حد مرزى سرويس روى ديوار مقابل اسکواش ورزش : خط مرزى روى زمين در بازى اسکواش دوبل علوم نظامى : ستون ناوها لجستيکى دريايى”
Read More »