adjectival صفتى ،وصفى
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه adjective
adjective (د ).صفت ،وصفى ،(ک ).وابسته ،تابع
Read More »ترجمه کلمه adjective colour
adjective colour زنگى که براى ثابت شدن محتاج به افزايش چيزديگرى است
Read More »ترجمه کلمه adjective laws
adjective laws قوانين مربوط باصول محاکمات
Read More »ترجمه کلمه adjective of quality
adjective of quality صفت توصيفى
Read More »ترجمه کلمه adjectively
adjectively بطور صفت
Read More »ترجمه کلمه adjoin
adjoin پيوستن ،متصل کردن ،وصلت دادن ،مجاور بودن(به)،پيوسته بودن(به)،افزودن ،متصل شدن
Read More »ترجمه کلمه adjoining
adjoining “( )=adjacent(نظ ).نزديک ،مجاور،همسايه ،همجوار،ديوار بديوار علوم مهندسى : مجاور”
Read More »ترجمه کلمه adjoint
adjoint همدست ،کمک ،مشوق ،ضميمه ،الحاقى ،دستيار،معاون استاد
Read More »ترجمه کلمه adjourn
adjourn “بتعويق انداختن بازى ناتمام ،بوقت ديگر موکول کردن ،خاتمه يافتن(جلسه)،موکول بروز ديگر شدن ورزش : ثبت”
Read More »