baby sit (د.گ ).بچه دارى کردن( درغياب والدينشان)،از بچه نگاهدارى کردن
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه baby sitter
baby sitter بچه نگهدار
Read More »ترجمه کلمه baby split
baby split ورزش : وضعى که ميله هاى ۲ و ۷ يا ۳ و ¹ ۱بولينگ باقى مى ماند
Read More »ترجمه کلمه babyhood
babyhood “بچگى روانشناسى : شيرخوارگى”
Read More »ترجمه کلمه babyish
babyish طفل مانند،کودک مانند
Read More »ترجمه کلمه babyishism
babyishism بچگى
Read More »ترجمه کلمه babbit-metal
babbit-metal فلز بابيت ،فلز نساى
Read More »ترجمه کلمه babbitt
babbitt “علوم مهندسى : فلز ياطاقان با ۵ تا ¹ ۸درصد قلع و باقى انتيموان مس و سرب علوم هوايى : بابيت”
Read More »ترجمه کلمه babbitt metal
babbitt metal “فلز سخت علوم مهندسى : فيز ياطاقان هم بسته اى از قلع”
Read More »ترجمه کلمه babble
babble “تداخل سيگنالها در تعداد زيادى از کانالهاى يک سيستم ،ور ور کردن ،سخن نامفهوم گفتن ،فاش کردن ،ياوه گفتن ،ياوه ،سخن بيهوده ،من ومن کامپيوتر : cross talk”
Read More »