bridgeable قابل عبور يا پل زدن
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه bridgeboard
bridgeboard نرده پلکان چوبى
Read More »ترجمه کلمه bridged group
bridged group شيمى : گروه پل شده
Read More »ترجمه کلمه bridged ring
bridged ring شيمى : حلقه پل دار
Read More »ترجمه کلمه bridgehead
bridgehead پايگاه درکنار دريا،دفاع از قسمت عقب پل
Read More »ترجمه کلمه bridge
bridge “پل زدن ،دهنه اسب ،پل فرماندهى ،جسر،برامدگى بينى ،(د.ن ).سکوبى درعرشه کشتى که مورد استفاده کاپيتان وافسران قرار ميگيرد،بازى ورق ،پل ساختن ،اتصال دادن علوم مهندسى : پل کامپيوتر : پل عمران : پل معمارى : پل ورزش : نوار يا چرم در انتهاى چوب بازى لاکراس پل ساخت”
Read More »ترجمه کلمه bridge building
bridge building معمارى : پل سازى
Read More »ترجمه کلمه bridge carriageway
bridge carriageway معمارى : شوسه پل
Read More »ترجمه کلمه bridge circuit
bridge circuit الکترونيک : مدار پلوار
Read More »ترجمه کلمه bridge deck
bridge deck معمارى : بدنه پل
Read More »