briefing “توجيه کردن علوم نظامى : جلسه توجيهى خلاصه کردن دستورات و گزارشات”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه briefing direction
briefing direction “دستورالعمل اجراى توجيه علوم نظامى : دستورالعمل جلسه توجيهى”
Read More »ترجمه کلمه briefless
briefless بى کار،بى مراجعه ،بى موکل( درمورد وکيل)
Read More »ترجمه کلمه briefly
briefly بطور خلاصه
Read More »ترجمه کلمه briefly speaking
briefly speaking بطور خلاصه ،مختصر کنيم
Read More »ترجمه کلمه briefness
briefness ايجاز،اختصار
Read More »ترجمه کلمه bridging set
bridging set الکترونيک : دستگاه پلوار
Read More »ترجمه کلمه bridle
bridle “بند چشمى ،افسار،عنان ،قيد،دهه کردن ،(مج ).جلوگيرى کردن از،رام کردن ،کنترل کردن علوم نظامى : مهار ناو علوم دريايى : زنجير مهار”
Read More »ترجمه کلمه bridle path
bridle path جاده اسب رو،راه باريک
Read More »ترجمه کلمه bridle track
bridle track “اسب رو،ايز سوارکاران معمارى : راه باريک”
Read More »