bureaucrat “مامور ادارى ،مامور دولتى ،مقرراتى واهل کاغذ بازى ،ديوان سالار قانون ـ فقه : فرد معتقد به رعايت تشريفات ادارى بازرگانى : بوروکرات”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه bureaucratic
bureaucratic “وابسته به امور ادارى ،وابسته به اداره بازى وکاغذ پرانى ،وابسته به ديوان سالارى روانشناسى : ديوان سالارانه”
Read More »ترجمه کلمه bureaucreacy
bureaucreacy “ديوانسالارى قانون ـ فقه : رعايت تشريفات ادارى به حد افراط کاغذ بازى و سيستم حکومتى و ادارى مبتنى بر ان”
Read More »ترجمه کلمه bureaucreat
bureaucreat گماشته ادارى ،ماموردولتى
Read More »ترجمه کلمه bureaus of census
bureaus of census “اداره امار بازرگانى : اداره سرشمارى”
Read More »ترجمه کلمه burble point
burble point علوم هوايى : زاويه حمله اى که در ان شکست جريان هوا روى بال شروع ميشود
Read More »ترجمه کلمه burbot
burbot ماهى ريشدار
Read More »ترجمه کلمه burden
burden “مخلوط کردن بار،هزينه عمومى ،وزن ،گنجايش ،طفل در رحم ،بارمسئوليت ،بارکردن ،تحميل کردن ،سنگين بار کردن علوم مهندسى : بار کردن به اندازه ظرفيت قانون ـ فقه : بار بازرگانى : هزينه سربار”
Read More »ترجمه کلمه burden balance
burden balance علوم مهندسى : تعادل بار
Read More »ترجمه کلمه burden of proof
burden of proof “بار اثبات قانون ـ فقه : بار اثبات ،وظيفه اثبات بازرگانى : مسئووليت اثبات ادعا”
Read More »