ترجمه کلمه composed

composed ترکيب شده ،مرکب ،ارام ،خونسرد

ترجمه کلمه composedly

composedly به ارامى – به اسودگى – با اسايش خاطر

composedness ارامى – ارامش – اسودگى

composer سراينده ،نويسنده ،سازنده ،مصنف ،اهنگ ساز

composing حروف چينى

component part علوم مهندسى : جزء ساختمان

components of displacement (am) معمارى : مولفه هاى تغيير مکان

comport “سازش کردن ،جور بودن ،تحمل کردن ،دربرداشتن ،حامل بودن ،رفتار قانون ـ فقه : مطابقت کردن”

comportment رويه ،اخلاق ،رفتار

compos mentis “سلامت عقل( در حقوق)،(حق ).داراى عقل سالم ،داراى مشاعر صحيح روانشناسى : سلامت عقل”