contretemps روى داد ناگوار،بدشانسى ،گرفتگى حالت
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه contribute
contribute “اعانه دادن ،شرکت کردن در،همکارى وکمک کردن ،هم بخشى کردن قانون ـ فقه : شرکت کردن”
Read More »ترجمه کلمه contributing structures
contributing structures شيمى : ساختارهاى سهيم
Read More »ترجمه کلمه contrary to the law
contrary to the law مخالف قانون
Read More »ترجمه کلمه contrast
contrast “رنگ زمينه ،هم سنجى ،مغايرت ،برابر کردن ،تباين ،مقابله ،تقابل ،کنتراست ،مقايسه کردن کامپيوتر : تباين روانشناسى : تقابل علوم هوايى : اختلاف شدت فروزندگى بين اجزاء مختلف يک عکس علوم نظامى : زمينه طرح و سايه”
Read More »ترجمه کلمه contrast control
contrast control الکترونيک : پيچ تباين
Read More »ترجمه کلمه contrast enhancement
contrast enhancement کامپيوتر : توسعه تشخيص سايه روشن
Read More »ترجمه کلمه contrast x-ray
contrast x-ray روانشناسى : پرتونگارى تقابلى
Read More »ترجمه کلمه contrasuggestibility
contrasuggestibility روانشناسى : وارون کارى
Read More »ترجمه کلمه contrarious
contrarious مخالفت اميز،از روى دشمنى ،عناد اميز
Read More »