convening authority “فرماندار موقت نظامى علوم نظامى : مقام صلاحيتدار موقت”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه convent
convent صومعه ،دير،مجمع
Read More »ترجمه کلمه convect
convect انتقال يافتن( ميکرب وغيره)،هدايت کردن
Read More »ترجمه کلمه convection
convection “همرفت ،فرارفت ،انتقال گرما( درمايع)،انتقال برق ،ارزش حرارتى ،همبردارى معمارى : همرفت شيمى : همرفت زيست شناسى : جابجايى علوم هوايى : همرفت”
Read More »ترجمه کلمه convection current
convection current الکترونيک : جريان همرفتى
Read More »ترجمه کلمه convectional current
convectional current الکترونيک : جريان قراردادى
Read More »ترجمه کلمه convector
convector جسم انتقال دهنده گرما( مايع يا گاز وغيره)
Read More »ترجمه کلمه convenant
convenant “عهد،پيمان ،قرارداد قانون ـ فقه : پيمان بازرگانى : ميثاق”
Read More »ترجمه کلمه convene
convene گردامدن ،دورهم جمع شدن ،جمع کردن ،تشکيل جلسه دادن ،هم ايش کردن
Read More »ترجمه کلمه convalesce
convalesce بهگراشدن ،بهبودى يافتن ،دوره نقاهت را گذراندن
Read More »