crustiness تندى ،درشتى
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه crusty
crusty پوسته مانند،سخت ،(مج ).تند،خشن
Read More »ترجمه کلمه crutch
crutch چوب زير بغل ،عصاى زير بغل ،محل انشعاب بدن انسان( چون زير بغل وميان دوران)،هر عضو يا چيزى که کمک ونگهدار چيزى باشد،دوقاچ جلو وعقب زين ،باچوب زيربغل راه رفتن ،دوشاخه زير چيزى گذاشتن
Read More »ترجمه کلمه crutch 1
crutch 1 علوم دريايى : کليد پارو
Read More »ترجمه کلمه crutched
crutched چليپايى ،داراى تکه اى که مانند چليپاباشد
Read More »ترجمه کلمه crustacean
crustacean ( )=crustaceous(ج.ش ).خانواده خرچنگ ،رده سخت پوستان
Read More »ترجمه کلمه crustaceous
crustaceous ( )=crustacean(ج.ش ).خانواده خرچنگ ،رده سخت پوستان
Read More »ترجمه کلمه crustal
crustal پوستى ،قشرى ،پوست ،قشر
Read More »ترجمه کلمه crusted
crusted پوست دار،جرم دار،کهنه
Read More »ترجمه کلمه crustification
crustification قشربندى ،پوشش ،اندود
Read More »