ترجمه کلمه debauchery

debauchery عياشى ،فسق ،هرزگى

ترجمه کلمه debaueh

debaueh بدراه کردن ،ازراه درکردن ،گمراه کردن

debase مقام کسى را پايين بردن ،پست کردن

debasement “قلب کردن پول ،پستى قانون ـ فقه : ضرب سکه قلب”

debatable قابل بحث ،قابل مناظره ،مورد دعوا،قابل گفتگو

debatable ground زمين يامرزمورد دعوا

debate “مناقشه ،بحث ،مذاکرات پارلمانى ،منازعه ،مناظره کردن ،مباحثه کردن قانون ـ فقه : مباحثه کردن”

debarkation “پياده شدن از کشتى يا هواپيما،کندن پوست درخت علوم نظامى : تخليه پياده کردن يکانها يا تجهيزات”

debarkation hospital علوم نظامى : بيمارستان موقت

debarkation net “تور تخليه ،تور پياده شدن پرسنل علوم نظامى : پل تخليه پرسنل از کشتى به ساحل”