demasking agent شيمى : عامل عريانساز
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه deme
deme “بخش(در تقسيمات يونان قديم)،دسته اى از موجودات زنده مرتبط با يکديگر زيست شناسى : دم”
Read More »ترجمه کلمه demarcate
demarcate تعيين حدود کردن ،نشان گذاردن
Read More »ترجمه کلمه demarcation
demarcation “علامت گذارى ،سرحد قانون ـ فقه : تعيين حدود”
Read More »ترجمه کلمه demarch
demarch روش ،رفتار،مشى
Read More »ترجمه کلمه demarche
demarche “اقدام سياسى ،عمل سياسى ،اقدامى است که دولتى در مورد مسئله خاصى ،از طريقى غير از سفارتخانه خود،روش ،رفتار،مشى ،بخشدار قانون ـ فقه : بعمل مى اورد . به اين معنى که فرستاده ويژه اى براى مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقديم مدارک کتبى به ان کشور نزد وزير امور خارجه ان مى فرستد”
Read More »ترجمه کلمه demark
demark )=demarcate(تعيين حدود کردن ،نشان گذاردن
Read More »ترجمه کلمه demandant
demandant “خواستار،متقاضى ،درخواست کننده ،طلب کننده ،خواهان قانون ـ فقه : تقاضا کننده”
Read More »ترجمه کلمه demander
demander تقاضاکننده ،مطالبه کننده
Read More »ترجمه کلمه demanding
demanding )=exacting(طاقت فرسا،سخت ،خواستار،مبرم ،مصر
Read More »