diadromous (در مورد ماهى )مهاجرت کننده از اب شيرين بدريا
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه diaeresis
diaeresis دو نقطه اى که بر روى بعضى ازحروف ميگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
Read More »ترجمه کلمه diagnose
diagnose (طب )تشخيص دادن ،برشناخت کردن
Read More »ترجمه کلمه diagnosis
diagnosis “(طب )تشخيص ،تشخيص ناخوشى ،عيب شناسى کامپيوتر : تشخيص عيب روانشناسى : تشخيص”
Read More »ترجمه کلمه diacritical
diacritical نشان تشخيص ،تفکيک کننده
Read More »ترجمه کلمه diacritical current
diacritical current الکترونيک : جريان مشخص
Read More »ترجمه کلمه diacritical marks
diacritical marks کامپيوتر : نشان تشخيص
Read More »ترجمه کلمه diad
diad روانشناسى : گروه دو عضوى
Read More »ترجمه کلمه diaconal
diaconal وابسته بشماس
Read More »ترجمه کلمه diaconate
diaconate شماسى ،گروه شماسان
Read More »