disjunct منفصل ،جدا شده ،مجزا،(من ).وجه تفکيک ،شق
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه disjunction
disjunction “فصل( انفصال)،جدايى ،تفکيک ،انفصال ،فصل کامپيوتر : فصل روانشناسى : فصل”
Read More »ترجمه کلمه disjunctive
disjunctive “فصلى( انفصالى)،جداسازنده ،فاصل ،حرف عطفى که بظاهر پيوند مى دهد و در معنى جدا ميسازد( مثل)but ،داراى دو شق مختلف ،فصلى روانشناسى : فصلى”
Read More »ترجمه کلمه disject
disject جداکردن ،پراکنده کردن
Read More »ترجمه کلمه disjection
disjection روانشناسى : دو شخصيتى بودن در رويا
Read More »ترجمه کلمه disjoin
disjoin وضع از هم گسيخته ،بى تکليفى ،جدا،منفصل ،متلاشى ،بى ربط ساختن
Read More »ترجمه کلمه disjoint
disjoint “گسسته( منفصل)،از مفصل دراوردن ،در رفتن ،از مفصل درامدن روانشناسى : گسسته”
Read More »ترجمه کلمه disinterested
disinterested :)adj.(بى علاقه ،بى غرض ،بى طرف ،بى طمع ،بى غرضانه
Read More »ترجمه کلمه disinterestedly
disinterestedly بيغرضانه ،ازروى بى طرفى يابى علاقگى
Read More »ترجمه کلمه disinterestedness
disinterestedness بى علاقگى ،بيغرضى ،بى طمعى
Read More »