dismember “جزء به جزء کردن ،اندام هاى کسى رابريدن ،(مج )جداکردن ،تجزيه کردن قانون ـ فقه : تجزيه کردن”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه dismemberment
dismemberment قطع ،بريدن ،اندام
Read More »ترجمه کلمه dismiss
dismiss “منفصل کردن ،روانه کردن ،مرخص کردن ،معاف کردن قانون ـ فقه : موضوعى را مختومه کردن ورزش : سوزاندن توپزن و اخراج او علوم نظامى : يکان مرخص”
Read More »ترجمه کلمه dismissal
dismissal “اخراج از شغل ،عزل ،اخراج از خدمت ،انفصال ،اخراج ،مرخصى ،برکنارى قانون ـ فقه : عزل ،مختومه کردن دعوى علوم نظامى : رد کردن”
Read More »ترجمه کلمه dismissal of the armey
dismissal of the armey قانون ـ فقه : مرخص کردن از ارتش
Read More »ترجمه کلمه dismissed
dismissed “معزول قانون ـ فقه : عزل شده”
Read More »ترجمه کلمه dismantling shot
dismantling shot “تير تخريب کننده علوم نظامى : تير قطعه قطعه کننده گلوله تخريب کننده”
Read More »ترجمه کلمه dismass
dismass “بدو مرخص ،بهم زدن صف و متفرق شدن علوم نظامى : به راحت باش رفتن”
Read More »ترجمه کلمه dismast
dismast بى دگل کردن(کشتى)
Read More »ترجمه کلمه dismay
dismay ترسانيدن ،بى جرات کردن ،ترس ،جبن ،وحشت زدگى ،بى ميلى
Read More »