dispart “جدا کردن ،جداکردن ،شکافتن ،منقسم کردن ،جداشدن ،تقسيم شدن ،هدف گيرى کردن(تفنگ) علوم نظامى : شکاف مگسک هدف گيرى کردن تفنگ”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه disorientation
disorientation روانشناسى : گم گشتگى
Read More »ترجمه کلمه disorintate
disorintate )=disorient(مالکيت چيزى راانکار کردن ،ردکردن ،ازخودندانستن ،نشناختن ،عاق کردن
Read More »ترجمه کلمه disown
disown مالکيت چيزى را انکارکردن ،ردکردن ،از خود ندانستن ،نشناختن ،عاق کردن
Read More »ترجمه کلمه disparage
disparage عدم وفق ،انکار فضيلت چيزى راکردن ،کم گرفتن ،بى قدرکردن ،پست کردن ،بى اعتبارکردن
Read More »ترجمه کلمه disparagement
disparagement بى احترامى ،توهين ،بى اعتبارى ،خوار شمارى ،کاهش ،انکارفضيلت
Read More »ترجمه کلمه disorganization
disorganization “بهم ريختگى قانون ـ فقه : انحلال روانشناسى : در هم ريختگى”
Read More »ترجمه کلمه disorganize
disorganize “مختل کردن نظم ،درهم وبرهم کردن ،مختل کردن ،بى نظم کردن ،تشکيلات چيزى رابرهم زدن قانون ـ فقه : منحل کردن علوم نظامى : به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن”
Read More »ترجمه کلمه disorganized
disorganized روانشناسى : در هم ريخته
Read More »ترجمه کلمه disorient
disorient بهم خوردن ،ناجورشدن ،غيرمتجانس شدن
Read More »