embolism (طب )انسداد جريان خون ،بستگى راه رگ
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه embolismic
embolismic داراى ۱۳ ماه قمرى ،کبيسه ازحيث ماه
Read More »ترجمه کلمه embolus
embolus (طب )جسم مسدود کننده جريان خون( مثلا لخته يا حباب هوا و غيره)
Read More »ترجمه کلمه embodiment
embodiment تجسم ،در بردارى ،تضمين ،درج
Read More »ترجمه کلمه embody
embody “جسم دادن( به)،مجسم کردن ،دربرداشتن ،متضمن بودن قانون ـ فقه : متضمن بودن”
Read More »ترجمه کلمه embog
embog در گل فرو بردن ،در باتلاق فرو بردن
Read More »ترجمه کلمه embolden
embolden تشجيع کردن ،جسور کردن
Read More »ترجمه کلمه emblematist
emblematist نشان ساز،تمثيل ساز،مثل نويس
Read More »ترجمه کلمه emblematize
emblematize )emblemize(بطور کنايه نشان دادن ،برمز وانمود کردن
Read More »ترجمه کلمه emblements
emblements “محصول زمين ،حاصل زمين ،نمائات ،منافع حاصله از زمين مزروعى( علف و غيره) قانون ـ فقه : منافع حاصله از زمين”
Read More »