embossed برجسته شده
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه embossed alphabet
embossed alphabet الفباى برجسته
Read More »ترجمه کلمه embossed sculpture
embossed sculpture معمارى : برجسته سازى با چکش کوبى
Read More »ترجمه کلمه embosser
embosser معمارى : منبت کار
Read More »ترجمه کلمه emboly
emboly درهم فرورفتگى ،(جراحى )يکنوع عمل جراحى مخصوص فتق ،(فيزيولژى )گاسترولا(دو لايه شدن سلول تخم)،انسداد جريان خون
Read More »ترجمه کلمه embonpoint
embonpoint فربهى ،چاقى ،سمينى ،داراى مزاج سالم و خوب
Read More »ترجمه کلمه embosom
embosom دراغوش گرفتن ،بغل کردن ،عزيز داشتن
Read More »ترجمه کلمه emboss
emboss “پوشاندن ،اندودن ،مزين کردن ،پرجلوه ساختن ،برجسته کردن علوم مهندسى : برجسته کردن”
Read More »ترجمه کلمه embolectomy
embolectomy (طب )عمل جراحى براى دراوردن مانع جريان خون
Read More »ترجمه کلمه embolic
embolic مربوط به انسداد رگ بوسيله جسمى( مانند لخته شدن خون يا هوا يا اجسام ديگر)
Read More »