embroider قلاب دوزى کردن ،گلدوزى کردن ،برودره دوزى ،اراستن
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه embroidery
embroidery قلابدوزى
Read More »ترجمه کلمه embrangle
embrangle entangle(، )=confuseاشفته کردن ،گير انداختن ،گرفتار کردن
Read More »ترجمه کلمه embrasure
embrasure دراغوش گيرى ،منفذ پنجره يادر،مزغل يا شکافى که از انجا توپ و تفنگ رااتش ميکنند،داراى منفذ کردن
Read More »ترجمه کلمه embrittle
embrittle شکننده کردن ،ترد کردن
Read More »ترجمه کلمه embrittlement by aging
embrittlement by aging علوم مهندسى : شکنندگى با کهنگى
Read More »ترجمه کلمه embrocate
embrocate روغن مالى کردن ،تدهين کردن ،شستشو دادن
Read More »ترجمه کلمه embraceor
embraceor (حق ).متهم به اعمال نفوذ در هيئت منصفه يا دادگاه ،اعمال نفوذ کننده(در دادگاه)
Read More »ترجمه کلمه embracer
embracer کسيکه دردادگاه اعمال نفوذ ميکند
Read More »ترجمه کلمه embracery
embracery جرم اعمال نفوذ در هيئت منصفه يا دادگاه ،اعمال نفوذ از راه رشوه يا تهديد وغيره(دردادگاه)،دراغوش گيرى
Read More »