engagement “تعهدات ،شغل ،درگيرى ،نامزدى ،اشتغال ،مشغوليت قانون ـ فقه : نامزدى ،زد و خورد بازرگانى : التزام ورزش : تماس دو تيفه شمشير در گارد علوم نظامى : درگيرى با دشمن”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه engagement control
engagement control علوم نظامى : کنترل درگيرى توپخانه پدافند هوايى با دشمن
Read More »ترجمه کلمه engaging
engaging سرگرم کننده ،جالب توجه
Read More »ترجمه کلمه engaged
engaged “نامزد شده ،سفارش شده قانون ـ فقه : نامزد”
Read More »ترجمه کلمه engaged column
engaged column “نيم ستون ،ستون درون جرز يا ديوار معمارى : ستون مقيد”
Read More »ترجمه کلمه engaged in war
engaged in war داخل جنگ
Read More »ترجمه کلمه enfranchisement
enfranchisement ازادى ،اعطاى حقوق
Read More »ترجمه کلمه enfranchize
enfranchize “حق راى در انتخابات( به کسى)،ازاد کردن ،مصطلح کردن قانون ـ فقه : حق راى در انتخابات”
Read More »ترجمه کلمه engage
engage “استخدام کردن ،مشغول کردن ،دست زدن به کارى ،درگير شدن ،درگير کردن ،بکارگماشتن ،گرفتن ،استخدام کردن ،نامزدکردن ،متعهد کردن ،از پيش سفارش دادن ،مجذوب کردن ،درهم انداختن ،گيردادن ،گروگذاشتن ،گرودادن ،ضامن کردن ،عهد کردن ،قول دادن علوم مهندسى : گير کردن قانون ـ فقه : متعهد شدن علوم نظامى : وصل کردن داخل جنگ شدن”
Read More »ترجمه کلمه enframe
enframe قاب کردن ،درقاب گذاشتن
Read More »