executional requirement معمارى : شرائط اجرايى
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه execution (jf)
execution (jf) علوم دريايى : اجرا
Read More »ترجمه کلمه execution cycle
execution cycle کامپيوتر : چرخه اجرا
Read More »ترجمه کلمه execution for debt
execution for debt بازرگانى : اقدام براى طلب وصول
Read More »ترجمه کلمه execute statement
execute statement “حکم اجرايى کامپيوتر : دستور اجرايى”
Read More »ترجمه کلمه executed contract
executed contract قانون ـ فقه : قرارداد انتقال مالکيت در حالتى که کليه حقوق متعلقه ان را نيز شامل شود
Read More »ترجمه کلمه executing agency
executing agency “مقام اجرا کننده ،قسمت اجرا کننده قسمت اجرايى علوم نظامى : شعبه اجرايى”
Read More »ترجمه کلمه execution
execution “امضا،عمل کردن ،بدار زدن ،اجرا،انجام ،اعدام ،ضبط،توقيف کامپيوتر : اجرا قانون ـ فقه : قتل ،اعدام روانشناسى : اعدام بازرگانى : اجرا علوم نظامى : اعدام اجرا کردن”
Read More »ترجمه کلمه executant
executant ساز زن ،نوازنده
Read More »ترجمه کلمه execute
execute “عمل کردن ،اجرا کردن ،اداره کردن ،قانونى کردن ،نواختن ،نمايش دادن ،اعدام کردن کامپيوتر : اجرا قانون ـ فقه : اعدام کردن ورزش : مهارت علوم نظامى : اعدام کردن”
Read More »