fartlek ورزش : تمرين دو استقامت
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه fas
fas “free alongside ship بازرگانى : تحويل در کنار کشتى”
Read More »ترجمه کلمه fasces
fasces (روم قديم )يک دسته ميله که تبرى در ميان ان قرار داشته وپيشاپيش فرمانداران رومى مى بردند و نشان قدرت بوده ،(مج ).قدرت مجازات
Read More »ترجمه کلمه farther
farther دورتر،پيش تر،بعلاوه ،قدرى ،جلوتر
Read More »ترجمه کلمه farthermost
farthermost دورترين ،اقصى نقطه ،بعيدترين ،ابعد
Read More »ترجمه کلمه farthest
farthest اقصى نقطه ،بعيدترين ،دورترين نقطه
Read More »ترجمه کلمه farthing
farthing فارثينگ ،پول خرد انگليس
Read More »ترجمه کلمه farrow
farrow همه بچه خوک هايى که دريک وهله زاييده مى شوند،(م.م ).بچه خوک ،زايمان بچه خوک ،زايمان خوک ،(در مورد گاو )بى گوساله ،بى بچه ،زاييدن( خوک)
Read More »ترجمه کلمه farseeing
farseeing مال انديش ،عاقبت انديش
Read More »ترجمه کلمه farsightedness
farsightedness روانشناسى : دوربينى
Read More »