ترجمه کلمه forsake

forsake “ول کردن ،ترک ،رها کردن ،انکار کردن قانون ـ فقه : ترک کردن”

ترجمه کلمه forsaken

forsaken واگذاشتن ،ول کردن ،ترک کردن ،ترک گفتن ،دست کشيدن از

forsook واگذاشت ،ول کرد،ترک گفت ،ترک کرد

forntiersman مرز نشين ،سرحد نشين

forrader )=forrarder(جلوتر،پيشتر

forrarder )=forrader(جلوتر،پيشتر

forrel يکجور پوست که براى جلد کردن دفترهاى حساب بکار ميرود

fellyfelloe طوقه خارجى چرخ ،دوره ،درندگى ،بيدادگرى

fornicatrix جنده ،زانيه

fornix “طاق( فورنيکس)،(تش ).نوار سفيد زير نيمکره هاى مغز،فضاى مجوف روانشناسى : طاق”