fragmentation “تکه تکه شدن ،تکه تکه شونده ،ضد نفر کامپيوتر : تکه تکه کردن شيمى : قطعه قطعه شدن روانشناسى : چند پارگى بازرگانى : چند پارگى علوم نظامى : گلوله افشان”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه fragmented
fragmented روانشناسى : چند پاره
Read More »ترجمه کلمه feminism
feminism “عقيده به برابرى زن ومرد،طرفدارى اززنان قانون ـ فقه : عقيده به برابرى زن و مرد و مبارزه در راه وصول به اين تساوى روانشناسى : برابرى طلبى زنان”
Read More »ترجمه کلمه fragmentary order (jf)
fragmentary order (jf) علوم دريايى : دستور جزء به جزء
Read More »ترجمه کلمه fragmentate
fragmentate خردکردن ،ريز کردن ،متلاشى کردن
Read More »ترجمه کلمه fragmentary
fragmentary “تکه تکه ، )=fragmental(پاره پاره ،جزء جزء،شکسته ،ريز شده ،ناقص روانشناسى : چندپاره علوم نظامى : پاره پاره”
Read More »ترجمه کلمه fragmentary delusion
fragmentary delusion روانشناسى : هذيان پراکنده
Read More »ترجمه کلمه fragmentary order
fragmentary order علوم نظامى : دستور جزء بجزء
Read More »ترجمه کلمه fragment
fragment “بسک گلوله ،پاره ،خرده ،تکه ،باقيمانده ،قطعات متلاشى ،خردکردن ،ريز کردن ،قطعه قطعه کردن علوم مهندسى : قطعه شيمى : قطعه روانشناسى : پاره علوم نظامى : تکه پاره”
Read More »ترجمه کلمه fragmental
fragmental )=fragmentary(پاره پاره ،جزء جزء،شکسته ،ريز شده ،ناقص
Read More »