flash 3 “مخابره کردن( با چراغ) علوم دريايى : چراغ زدن”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه flaring
flaring شعله ور،سوزان
Read More »ترجمه کلمه filiate
filiate مربوط ساختن ،اشناکردن ،پيوستن ،بفرزندى پذيرفتن
Read More »ترجمه کلمه flash
flash “درخش ،درخشيدن ،نور مختصر،پيام انى يا برق اسا،نور،روشنايى مختصر،يک ان ،لحظه ،بروز ناگهانى ،جلوه ،تشعشع ،برق زدن ،ناگهان شعله ور شدن ،زود گذشتن ،فلاش عکاسى ،تلالو،تاباندن علوم مهندسى : درخش شيمى : تابش انى زيست شناسى : درخش علوم نظامى : برق دهانه توپ يا تفنگ”
Read More »ترجمه کلمه flare wall
flare wall معمارى : ديوار حائل خاکريز پل
Read More »ترجمه کلمه flareback
flareback اشتعال برخلاف مسير عادى شعله ،پس زهنى شعله
Read More »ترجمه کلمه flared fitting
flared fitting علوم هوايى : رابط قيفى شکل
Read More »ترجمه کلمه flare angle
flare angle معمارى : زاويه گسترش يا گشادگى
Read More »ترجمه کلمه flare dud
flare dud علوم نظامى : گلوله اتمى که در ارتفاع بيش از ارتفاع پيش بينى شده منفجر مى شود
Read More »ترجمه کلمه flare up
flare up اشتعال ناگهانى ،غضب ناگهانى
Read More »