ترجمه کلمه infect

infect الوده کردن ،ملوث کردن ،گند زده کردن ،مبتلا و دچار کردن ،عفونى کردن ،سرايت کردن

ترجمه کلمه infatuation

infatuation “شيفتگى ،شيدايى روانشناسى : شيفتگى”

infatute نادان کردن ،احمق کردن ،از خرد بى بهره کردن ،شيفتن ،شيفته کردن

infavoidance روانشناسى : تحقير گريزى

i went on the instant در همان ان رفتم

infatuate واله و شيفته ،احمقانه ،شيفته و شيدا شدن ،از خود بيخود کردن

infarct “(طب )ناحيه اى که در اثر وقفه گردش خون دررگ بافتهاى ان مرده باشد،دچارانفارکتوس روانشناسى : انفارکتوس”

infarction انفارکتوس

infare دخول ،وارد،مهمانى بمناسبت ورود

infantry man سرباز پياده ،پياده