munificently از روى بخشندگى ،کريملنه ،سخاوتمندانه
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه municipium
municipium شهرى که اهالى ان از حقوق شهر نشينان رومى بهره مند ميشدند
Read More »ترجمه کلمه municipalize
municipalize بدست شهردارى دادن ،شهردار کردن ،شهر سازى
Read More »ترجمه کلمه municipally
municipally از لحاظ شهردارى ،بوسيله شهردارى ،از راه شهردارى
Read More »ترجمه کلمه mahogany
mahogany (گ.ش )درخت ماهون امريکايى ،چوب ماهون ،رنگ قهوه اى مايل به قرمز
Read More »ترجمه کلمه municipalist
municipalist طرفدار نظارت يا اقدامات شهر دارى ،متخصص در امور شهردارى
Read More »ترجمه کلمه municipality
municipality “شهريا بخشى که داراى شهردارى است علوم مهندسى : شهردارى قانون ـ فقه : شهردارى”
Read More »ترجمه کلمه municipal road
municipal road “راه روستايى معمارى : راه فرعى”
Read More »ترجمه کلمه municipal spending
municipal spending بازرگانى : مخارج شهردارى
Read More »ترجمه کلمه municipal law
municipal law قانون ـ فقه : حقوق داخلى
Read More »